قصه انتظار
خبرنگارافتخاری حوزه دو | سه شنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۴، ۰۲:۵۴ ب.ظ
قصه انتظار...مرحوم حاج اسماعیل دولابی درباره انتظار فرج، تمثیل زیبایی دارند که نقل آن آموزنده است: «پدری ۴ تا بچه را گذاشت توی اتاق و گفت این جا را مرتب کنید تا من برگردم. خودش هم رفت پشت پرده. از آنجا نگاه میکرد میدید کی چه کار میکند، مینوشت توی یک کاغذی که بعد حساب و کتاب کند. یکی از بچهها که گیج بود، حرف پدر یادش رفت. سرش گرم شد به بازی. یادش رفت که آقاش گفته خانه را مرتب کنید. یکی از بچهها که شرور بود، شروع کرد خانه را به هم ریختن و داد و فریاد که من نمیگذارم کسی اینجا را مرتب کند. یکی که خنگ بود، ترسید. نشست وسط و شروع کرد گریه کردن و جیغ و داد که آقا بیا، بیا ببین این نمیگذارد مرتب کنیم! اما آنکه زرنگ بود، نگاه کرد، ردِ تن آقاش را دید از پشت پرده. تند و تند مرتب میکرد همه جا را. میدانست آقاش دارد توی کاغذ مینویسد. هی نگاه میکرد سمت پرده و میخندید. دلش هم تنگ نمیشد. میدانست که آقاش همینجاست. توی دلش هم گاهی میگفت اگر یک دقیقه دیرتر بیاید باز من کارهای بهتر میکنم. آن بچه شرور همه جا را هی میریخت به هم، هی میدید این خوشحال است، ناراحت نمیشود. وقتی همه جا را ریخت به هم، آنوقت آقا آمد. ما که خنگ بودیم، گریه و زاری کرده بودیم، چیزی گیرمان نیامد. او که زرنگ بود و خندیده بود، کلی چیز گیرش آمد،
کاش مهدى به جهان چهره هویدا مى کرد / گره از مشکل پیچیده ى ما وا مى کرد کاش مى آمد و با آمدنش از ره لطف / قبر مخفى شده ى فاطمه پیدا مى کرد . . . ولادت منجی عالم بشریت مهدی موعود امام زمان (عج) مبارک باد...
کاش مهدى به جهان چهره هویدا مى کرد / گره از مشکل پیچیده ى ما وا مى کرد کاش مى آمد و با آمدنش از ره لطف / قبر مخفى شده ى فاطمه پیدا مى کرد . . . ولادت منجی عالم بشریت مهدی موعود امام زمان (عج) مبارک باد...